آره! هادي همينطوري گشت و گشت تا اينكه يه دفعه ديد، اي دل غافل:
آب در كوزه و ما گرد جهان مي گرديم.
اين همه تايپيست خوب تو جهان دور و ور هست، واسه همين از يكي از همونا كمك گرفتن كه خيلي هم خوب بود.
ولي خوب اكرمي رو كه مي شناسيد، وقتي كاراش زياد باشه قاطي مي كنه، حتي صفايي رو هم آتيش مي زنه و واسه همينه كه با همه دعوا مي كنه حتي با رئيسش كه ابراهيم رضايي باشه و قدر فرصتها رو درك نمي كنه تا اينكه حامد صفايي وارد صحنه مي شه و بش تذكر مي ده و بش گوشزد مي كنه كه ممكنه چه چيزايي از دستش بره و آجودان هم مات و مبهوت
ولي يواش يواش خودش رو پيدا مي كنه و سعي مي کنه از فرصتها استقبال کنه و به هر روشي دست مي زنه و از مهارتهاش به نحو احسنت استفاده مي كنه تا كارا رو درست كنه ولي خوب چون جنبش نيست دوباره
حال كن آجودان. عجب سناريويي چيدما