• وبلاگ : ستوانيكم آجودان تيمسار (جناب سرهنگ سابق!)
  • يادداشت : رزمايش غافلگيري 233 !
  • نظرات : 2 خصوصي ، 14 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام برادر آجودان.

    بابا ما منتظر خواندن مطالب نو و جذاب شما هستيم. پس كجا هستي شما. منتظريم.

    ارادتمند

    باباي پويا

    + حامد 

    خوابي آجودان،‏ خوابي!!

    سه صد گذشت،‏ پس چه كار مي كني تو؟!!

    د ملاقه رو بگي يه هم بزن ديگه!!‏ خسته شديم؛‏ فردا گزارش همزدن رو ميزم باشه!!
    + آجودان 
    برو كچل!!
    + neo 

    با سلام.

    پست مربوط به مو و كچلي تان را در اون پايينا خوندم. هيچ وقت نمي دونم چرا پسرا اينقدر واسه يه چيكه زلف و موشون سر و صدا راه مي ندازن وقتي دو روز ديگه دوباره در مياد! شايد واسه اين كه پسر نيستم و كچل هم كرده م و نمرده م و بسي نيز حال است!!

    شايد سختيش مربوط به اجباري بودنش باشه..

    مي بينم كه رد پاي دوستان سربسته ما هم ديده مي شود در اين سربازخانه

    بركت اين ايام نثار ستوانيكم آجودان باد

    سلام

    وبلاگ خوبي داري .. اميدوارم دوران زيبايي رو در خدمت داشته باشي.

    موفق باشي

    سلام به برادر آجودان

    اول اينكه: بر خلاف نظر شما به نظرم فيلمنامه برادر لاابالي روي اين فيلمي كه شما با اين شكلك‏ها درآوردي خيلي قشنگ بود. بنده به خلاقيت ايشان آفرين مي‏گويم.

    دوم اينكه يك فرهنگ‏نامه از واژگان اجباري نوشته‏ام بفرماييد مطالعه كنيد، توصيه كنيد مطالعه كنند، تكميل كنيد، توصيه كنيد تكميل كنند و ...

    سوم اينكه: از رزمايش شما هم غافلگير شديم.

    چهارم اينكه: تا يادم نرفته بگويم اگه زحمتي نيست مي‌توانيد لوگوي مرا كه همان تصوير آتقي باشد را به عنوان لوگوي دوستان (البته اگر قابل بدانيد) براي لينك بنده بگذاريد كه من خيلي از شما ممنون شوم.

    ديگه زياده جسارت است

    باباي پويا

    صفايي تو آدم نمي شي...؟! خير سرت با اين سناريوي قاطي پاتيت!

    روشنك دعواش كن!!

    آره! هادي همينطوري گشت و گشت تا اينكه يه دفعه ديد، اي دل غافل:

    آب در كوزه و ما گرد جهان مي گرديم.

    اين همه تايپيست خوب تو جهان دور و ور هست،‏ واسه همين از يكي از همونا كمك گرفتن كه خيلي هم خوب بود.

    ولي خوب اكرمي رو كه مي شناسيد،‏ وقتي كاراش زياد باشه قاطي مي كنه،‏ حتي صفايي رو هم آتيش مي زنه و واسه همينه كه با همه دعوا مي كنه حتي با رئيسش كه ابراهيم رضايي باشه و قدر فرصتها رو درك نمي كنه تا اينكه حامد صفايي وارد صحنه مي شه و بش تذكر مي ده و بش گوشزد مي كنه كه ممكنه چه چيزايي از دستش بره و آجودان هم مات و مبهوت

    ولي يواش يواش خودش رو پيدا مي كنه و سعي مي کنه از فرصتها استقبال کنه و به هر روشي دست مي زنه و از مهارتهاش به نحو احسنت استفاده مي كنه تا كارا رو درست كنه ولي خوب چون جنبش نيست دوباره

    حال كن آجودان. عجب سناريويي چيدما

    + روشنك 

    من واقعا نمي فهمم تو اين وبلاگ چي ميگذره!

    بهترنيست خصوصيش كنيد، هي با چندتا از رفقا واسه هم كامنت بديد؟

    تازه شم جواب سئوال شما مي تونه بله يا خير باشه.

    پاسخ

    ممنون از اظهار نظر شفافتون... همش تقصير اين صفاييه لا اباليه! ميخواد بلاگ منم مثه مال خودش يه جوري كنه كه هيشكي هيچي نفهمه!!من فقط يه سوال پرسيدم... بقيه قر و فرا(!!) مال رفقاس! شمام بيا تو... دم در بده! (چشمك)

    :: صفايي ببند!!

    + حامد 

    يا پيام خصوصي رو عمومي مي كني يا من:

    فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم ...

    آره،‏ جونم واسه همتون بگه كه يه روز اين جناب سروان ما خيلي سرش شلوغ بود،‏ دنبال يكي مي گشت كه بخشي از كاراش رو به اون محول كنه تا اينكه من به دادش رسيدم و سعيد تقي رو معرفي كردم ولي خوب سعيد تقي نتونست كارايي كه هادي مي خواست رو خوب انجام بده، همين شد كه خودش شروع كرد به جستجو ...

    تا اينجا رو داشته باشيد،‏دوباره ميام

    اولين سناريويي که به ذهنم رسيده، unfaithful هست. کساني که نمي دونن قضيه چيه، مي تونن زنگ بزنن از خودم بپرسن!! با توضيحات کافي.

    اينو داشته باش تا سناريوي بعدي.

    در ضمن، واي به حالت اگه واسه اين پستت کسي پيام خصوصي بزاره! من جديدا با عزيزي قرارداد بستم